میبوسمت میگی خدا حافظ
این قصه از اینجا شروع میشه
من بغض کردم تو چشات خیسه
دست دوتامون داره رو میشه
تو سمت روای خودت میری
میریو من چشامو میبندم
ما خواستیم از هم جدا باشیم
پس من چرا با گریه می خندم ؟
میبینمت میری ولی میری نمیبینی
می بوسمت از من ولی دستاتو می گیری
میبینمت میری ولی میری نمیبینی م
میبوسمت از من ولی دستاتو میگیری
چقد تنهایی بده بگو حال تو هم اینه
اگه این عشق کشته شه پای تو هم گیره
قول داده بودم به مرور زمان خوبشم
یکم انصاف داشته باش نزار خرد شم
ببین شاید الان بگی تقصیر ما نیست
این داستان عشقه تو تقویم تاریخ
ولی مگه میشه این همه خاطر رو گور کرد
و بعد نشست فقط فاتحشو خوند نه
نمیتونم توی کتم نمیره مگه میشه
عشق یک شبه عقب بشینه
بدون خالیه جات تا تو پرش کنی
واسه ادمی که یک عمر تو بتش بودی
من که هر کاری کردم که نری یه وقت نه
من عاشقتم اینو انکار نکن
مثل فیلمی که هیچوقت اکران نشد
تو فکر میکردی بدون من دلشوره از دنیای ما میره
اینجا یکی هم درد من میشه
اونجا یکی دستاتو میگیره
گفتی که میتونی بری اما
بغض تو دستاتو برام رو کرد
ما هردو از رفتن پشیمونیم
جون دوتامون زود تر برگرد
جون دوتامون.....
میبینمت میری ولی میری نمیبینی
میبوسمت از من ولی دستاتو میگیری
میبینمت میری ولی میری نمیبینی
میبوسمت از من ولی دستاتو میگیری
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1